شاعر : میلاد یعقوبی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : ترکیب بند
عشق آمد ومقـابـل من دفـتریگـشود مـرغ دلـم بهـانه گرفت وپـری گشود
بـال وپـری زدم بـه بـلـنـدای آسـمـان ازلطف خود خدای کریمان دری گشود
احـرام سرخ بر تن من بود وناگهـان دیدم که روبهروم درأخضری گـشود
درآن طرف تـمامیعـالـم بهشت بود یک لحظه نور، پرده زیباتری گـشود
بر روی دیـدگـان پُـرازالـتـمـاس من باریتعال چهرۀ یک سروری گـشود
بهبه چه سروریکه مَلَک مست بوی او
جمعی زانـبیاء همه مبهـوت روی او
نـامـش محـمـد است ولقب باقرالعلوم عـالِـمترین رجـال عـرب باقـرالعـلوم
درروزاولي که قدم در جهان گذاشت گـردیده است فخـر رجب،باقـرالعلوم
تا اینکه میبرم به زبان نام اطهـرش شیرینشود دهان چورطب؛باقرالعلوم
تابـنـدهتر زاو نـبـود کس میـان روز زیـبـاتـرین سـتـارۀ شب بـاقـرالعـلـوم
روح عبادت از پدرش زین العـابـدین از عـم خود گـرفـتـه ادب باقـرالعـلوم
جابر کمی زعلم شما ارث برده است
یک قطرهای زجام شراب توخورده است
قامتقـیامت ورخـتان محـشـری بود زورمـیــان بـازویـتـان حـیـدری بـود
احساستـان ز برگ گـلی هم لطیفتر احسان و لـطـفـتـان بخـدا مـادری بود
داروی دردهـای بـشـرخـاک پـایـتـان آب دهـان اطـهـرتــان،کــوثـری بـود
دوم مـحـمـدی وعـلـی عـاشـقـت شده جـانـم فـدای نـام تـو،پـیـغـمـبـری بود ایمان وزهد وجود وعبادت به یکطرف عـلـم خـدائـیـتطـرف دیـگـری بــود
باشی حـسینی وحـسنی بـاقـرالعـلـوم!
خوانم،فقط تو عشق منی،باقرالعلوم!
مولا! نفس زدی و دوعالم درست شد از آن گِـل وجـود تـو آدم درسـت شـد
بسکه شما مـیـان مـنا نـالـه کـردهای از گـریه توچـشمۀ زمـزم درست شد
ازتـار و پود و رشتۀ پیراهن عـزات بالای هر حـسیـنـیه پـرچم درست شد
در مـاجـرای پُـر غــم وادی کــربــلا اشکت چکید و قطره شبنم درست شد
بانی روضههایعـطش!با حـمایتـت سـیـنـه زنـی مـاه مـحـرم درسـت شـد هرکسکه روضهای زشما گوشمیکند
یک جرعه می زدست شما نوش میکند
آقـا عـنـایـتـی بـده بـرسـیـنـه نـالـه را پُـر کـن ز داغ کـربـبـلا این پـیـاله را
ای باغبان سـاقـه شـکـستـه به ما بگو داری به بـاغ سیـنه غـم چـندلاله را؟
یا حـضرت غـریب بـمـیـرم بـرای تو طی کردهای چگونه تواین چند ساله را؟
دیدی که رأس جد غریبت به نیزه شد دیدی به چشم خود شب غسل سه ساله را
دارم به سـر زیـارت قـبـر بـقـیـعـتـان امضابزن به دست خودت این قباله را یا رب تو دیده را ز غمش پر ز آب کن